پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۴۷ روز پیش

مرد لبی تر کرد و دست به نشانه‌ی ندانستن تکان داد.

- تقریبا جناب سرهنگ، یعنی تمام جنازه‌ها بعد از یه شب بارونی پیدا شدن؛ ولی شب‌هایی هم بود که بارون اومده و دراکولا کسی رو نکشته. اما به هرحال شایعات زیادی هم بی‌اساس شکل گرفته.

سرهنگ "درس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید